شبي مردي نابينا در بياباني با يک چراغ و يک کوزه داشت راه مي رفت
مردي ديگر به او رسيد و گفت تو که نابينايي چراغ به چه دردد مي خورد!!؟؟
نشکنند. نابينا گفت چراغ براي کوردلان است که به من تعنه نزنند و کوزه ي مرا....