آدمها آنقدر زود عوض می شوند
آنقدر زود که تو فرصت نمی کنی به ساعتت نگاهی بیندازی
تا محاسبه کنی مدت زمانی را که بین دوستی ها تا دشمنی ها گذشته
سعی میکنم زیاد خوب نباشم
در عین حال زیاد دم دست هم نباشم
که خوبی زیاد دل آدمها را میزند و دم دست بودن نیز تو را زیادی نشان میدهد
آری این است امروز آن دیروز ............!!!؟
همه شب نالم چون نی { که غمی دارم }2 دل وجان بردی اما، نشدی یارم، یارم
با ما بودی بیما رفتی ......
چون بویگل بهکجا رفتی؟
تنها ماندم تنهــا رفتی ......
چوکاروان رود فغانم از زمین برآسمان رود دور از یارم خون میبارم
....................
فتـادم از پـــا به ناتوانی اسیـرعشقم چنانکه دانی
رهایی ازغم نمیتـوانم تو چارهایکن که میتوانی
....................
گرزدل برآرم آهی ،آتش ازدلم خیزد چون ستاره ازمژگانم ،اشک آتشین ریزد
....................
چوکاروان رود فغانم از زمین برآسمان رود دور از یارم خون میبارم
....................
نه حریفی تا با او ، غم دلگویم نه امیدی درخاطر ،که تو را جویم
ای شادی جان ســرو روان کـــز بــرمـا رفتی
از محفـل مــا چون دل ما سوی کجا رفتی
...... تنها ماندم تنهــا رفتی ......
بهکجایی غمگسار من؟ فغان زار من بشنو بازآ ، بازآ
ازصبا حکایتی ز روزگار من بشنو بازآ بازآ سوی رهی
چون روشنی از دیدة ما رفتی
با قافلة باد صبا رفتی
تنها ماندم تنهــا رفتی
برای همیشه اول سنگدل
همه رفتدن کسی دور و ورم نیست
چنین بی کس شدن در باورم نیست
اگر این آخرای عاقبت بود
که جز افسوس هوایی در سرم نیست
--------
همه رفتند کسی با ما نموندش
کسی خط دل مارا نخوندش
همه رفتند ولی این دل مارا
همون که فکر نمی کردیم سوزوندش
--------
چه حاشا تقه ای بر در نخورده
که آیا زنده ایم یا جون سپرده
چه حاشا صحبتی ، حرفی، کلامی
که جزو رفته هاییم، ما نمرده
عجب بالا و پائین داره دنیا
عجب این روزگار دل سرده با ما
یه روز دور و ورم صدتا رفیق بود
منو امروز ببین تنهای تنهام
--------
خیال کردم که این گوشه کنارا
یکی داره هوای کار مارا
یکی هم این میون دل سوز ما هست
نداره آرزو آزار مارا
عجب بالا و پائین داره دنیا
عجب این روزگار دلسرده با ما
یه روز دور و ورم صدتا رفیق بود
منو امروز ببین تنهای تنهام
تنهای تنهام
فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ……
فقر ، چیزی را ” نداشتن ” است ، ولی ، آن چیز پول نیست ….. طلا و غذا نیست…….
فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند...
فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، که روزنامه های برگشتی را خرد میکند.....
فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند …..
فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود …..
فقر ، همه جا سر میکشد …….
فقر ، شب را ” بی غذا ” سر کردن نیست ..
فقر ، روز را ” بی اندیشه” سر کردن است
به یاد غریبه
در خیابان دختر ها گوشی بدست
پسرها گوشواره به گوش . . . !
مادرها جلوی ماهواره بدنبال مد روز
پدرها در پی خرید سهامی پرسود
مادربزرگها پدربزرگها خفته در آسایشگاه سالمندان
و ما . . .
در پی بوی انسانیت به هر چیز و هر کس پارس می کنیم . . .
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
فهرست موضوعی یادداشت ها
ادبی[22] . درد دل[17] . حرف دل[11] . شعر[6] . سیاسی[4] . طنز[4] . درد و دل[3] . خاطره[3] . داستان[2] . خاطرات[2] . عاشقانه[2] . فلسفه[2] . سیاست[2] . واقعیت[2] . محمد علی بهمنی . نامه . نظرسنجی . همایون شجریان . عشق . عشقی . سیاوش قمیشی . شب یلدا . شریعتی . شعر حرف دل . شهرام ناظری . شهریار . صدا و سیما . خاطرات روزانه . a . comic . امید . پستی متفاوت . توهم . جامعه . جوان . داستانک . خاطره روانه . داروین . دل . دل خراب . زندگی .
نوشته های پیشین
تیر 1388
آذر 1388 آبان 1388 شهریور 1388 مرداد 1388 دی 1388 بهمن 1388 اسفند 1388 اسفند 88 فروردین 89 اردیبهشت 89 خرداد 89 تیر 89 مرداد 89 شهریور 89 مهر 89 لوگوی دوستان
لینک دوستان
کاملترین آرشیو همای متخصصین پیشرو در ادبیات سبز وبلاگ من سرشارازسخنان ناگفته است عاشق باش فصل دلتنگی خودمونی میخک خاطره رنگی آمار وبلاگ
بازدید امروز :0
بازدید دیروز :18 مجموع بازدیدها : 111572 خبر نامه
جستجو در وبلاگ
|