سلام دوست خوبم .
چقدر شعرتون زيبا و با معني بود . نگاهي از بستر گل يا پوچ به زندگي . نگاه عجيبيه . خوشم اومد از شعر پرمفهوم شما .
عكسها هم زيبا بود .
شاد باشين .
سلام
بازي هميشه ادامه داره
بازم شايد ببازيم
ولي ميشه چي كار مرد؟
بهم بگو: ميخواي تسليم شي؟
و در ضمن... براي دلت.. چرا يه گل ديگه پيدا نميكني؟
متن خوبي بود چون تلخ ترين لحظه ي من رو به تصوير كشيدي :" قهقهه ي منو اشتباهي بگير تا خلاص شم از دستت "تو ميفهمي من چي ميگم....
آره ، چاره اي نداريم جز تسليم به روزگار وقتي اون گله رو اون ميبره و ما هم تا مدتي پوچ نصيبمون ميشه . ميگم تا مدتي چون مي تونيم يه گل ديگه پيدا كنيم ...
هر چند به كلام خيلي راحتتر از واقعيته !
عكسهاي باسليقه و گويايي گذاشته اي .
چه عجب بالاخره آپ شدين شما
تلخ بود اما آخرش خوب بود كه بعداز اتمام يك خط ادامه دادي
و اين نشانه اميدت بود
خسته نباشيد
زندگي چرخش تكرار است .
موفق باشيد خوب مي نويسيد
فريده جليلوند
روزگار رسمش رو به ما به ما مردم نشون مي ده . بستگي داره كه ما كدوم طرف قضيه باشيم . اينكه گلهاي عشق و زندگي و ...رو روزگار به باد ميده درسته . اما اينكه بتونيم بارم تو بازي روزگار طرف بازنده نباشيم مهمه . طرفي كه بتونه طرف مقابلش رو بازي بده معلومه معلم بازيه . لذتي كه از اين بازي برده بشه گاهي تلخ و گاهي شيرينه . اما باز روزگار كار خودش رو ميكنه . و اين چرخه ادامه داره .
ممنون از حضورت و مطلبت